پارت ۳
وقتی وارد کلاس شدم .. دیدم .. اون پسره و تهیون دارن باهم دعوا میکنن (منظورش اون کسیِ که بهش پیشنهاد داده و ردش کرده )
و هم دیگه رو میزدن .. اون پسره داشت تهیون و میکشت خیلی بهش مشت میزد .. درسته از تهیون بدم میاد ولی گناه داره ..
به سمتش رفتم و دستم و روی شونه اش گذاشتم تا ولش کنه ..
ولی بیشتر کتکش میزد.. که از موهاش گرفتم و کشیدم .. که افتاد زمین .. و تهیون از روی زمین بلند شد ..
و درحالی که خونِ روی صورتش و پاک میکرد .. گفت
٫میبینم که دوست دخترت ولت کرده و میاد به من کمک میکنه
بدون حرفی از زمین بلند شد .. و به کلاس بیرون رفت .. خواستم برم دنبالش که همون لحظه معلم وارد کلاس شد ...
؟همگی بشینید سرجا هاتون تا درس و شروع کنید ..
به معلم میخوام برم دنبال اون پسره ولی نزاشت ..
اوففف حتما دردش گرفته خیلی محکم موهاش و کشیده بودم ..
معلم شروع به درس دادن کرد .. و بعد از اینکه کلاس تموم شد ..
از کلاس بیرون اومدم و به سمت حیاط رفتم ...
خواستم برم روی نیمکتی که توی حیاط بود بشینم که چشمم به پشت مدرسه افتاد ..
همیشه قلدرا میرن اونجا .. ولی من که نمیدونم قلدرِ یا نه ..
رفتم پشت مدرسه . درست گفتم اونجا داشت سیگار میکشید ..
+:اااااا.. سلام
نگاهی به من کرد و سرش و برگردوند ..
+:سیگار برات بده
-:به تو چه برام بد باشه مگه برات مهمه بعدم چرا اومدی اینجا
+:اوممم.. خب راستش ببخشید
-:حرفت و زدی الان گمشو
از پیشش رفتم این پسره چرا اینجوریه ...
چون زنگ آخر بود باید میرفتم خونه .. پس کیفم و برداشتم به سمت خونه حرکت کردم ..
بعد از اینکه رسیدم لباسام و عوض کردم و یه چیزی خوردم .. که صدای مامانم اومد...
م.ا : زود باش دخترم آماده شو باید بریم خرید
+:چشم مامان الان زود آماده میشم
یه لباسِ بیرونی پوشیدم و یه آرایش لایت کردم .. که باز صدای مامانم بلند شد
+:الان میاممم
از اتاق بیرون اومدم و سوار ماشین شدم.. که ماشین و روشن کرد و به سمت مرکز خرید رفت...
(ویو یونگی)
بعد از تموم شدن سیگارم کیفم و از کلاس برداشتم و به سمت خونه رفتم.. که باز صدای اون پسره اومد..
٫به به آقایی مین کجا میری پیش اون دوست دخترت
بهش جوابی ندادم و به راهم ادامه دادم ..
که ....
(ببخشید یکم دیر شد چون نوشتم ولی تا خواستم پست کنم دستم خورد و اشتباهی خارج شدم الآنم از اول نوشتم )
و هم دیگه رو میزدن .. اون پسره داشت تهیون و میکشت خیلی بهش مشت میزد .. درسته از تهیون بدم میاد ولی گناه داره ..
به سمتش رفتم و دستم و روی شونه اش گذاشتم تا ولش کنه ..
ولی بیشتر کتکش میزد.. که از موهاش گرفتم و کشیدم .. که افتاد زمین .. و تهیون از روی زمین بلند شد ..
و درحالی که خونِ روی صورتش و پاک میکرد .. گفت
٫میبینم که دوست دخترت ولت کرده و میاد به من کمک میکنه
بدون حرفی از زمین بلند شد .. و به کلاس بیرون رفت .. خواستم برم دنبالش که همون لحظه معلم وارد کلاس شد ...
؟همگی بشینید سرجا هاتون تا درس و شروع کنید ..
به معلم میخوام برم دنبال اون پسره ولی نزاشت ..
اوففف حتما دردش گرفته خیلی محکم موهاش و کشیده بودم ..
معلم شروع به درس دادن کرد .. و بعد از اینکه کلاس تموم شد ..
از کلاس بیرون اومدم و به سمت حیاط رفتم ...
خواستم برم روی نیمکتی که توی حیاط بود بشینم که چشمم به پشت مدرسه افتاد ..
همیشه قلدرا میرن اونجا .. ولی من که نمیدونم قلدرِ یا نه ..
رفتم پشت مدرسه . درست گفتم اونجا داشت سیگار میکشید ..
+:اااااا.. سلام
نگاهی به من کرد و سرش و برگردوند ..
+:سیگار برات بده
-:به تو چه برام بد باشه مگه برات مهمه بعدم چرا اومدی اینجا
+:اوممم.. خب راستش ببخشید
-:حرفت و زدی الان گمشو
از پیشش رفتم این پسره چرا اینجوریه ...
چون زنگ آخر بود باید میرفتم خونه .. پس کیفم و برداشتم به سمت خونه حرکت کردم ..
بعد از اینکه رسیدم لباسام و عوض کردم و یه چیزی خوردم .. که صدای مامانم اومد...
م.ا : زود باش دخترم آماده شو باید بریم خرید
+:چشم مامان الان زود آماده میشم
یه لباسِ بیرونی پوشیدم و یه آرایش لایت کردم .. که باز صدای مامانم بلند شد
+:الان میاممم
از اتاق بیرون اومدم و سوار ماشین شدم.. که ماشین و روشن کرد و به سمت مرکز خرید رفت...
(ویو یونگی)
بعد از تموم شدن سیگارم کیفم و از کلاس برداشتم و به سمت خونه رفتم.. که باز صدای اون پسره اومد..
٫به به آقایی مین کجا میری پیش اون دوست دخترت
بهش جوابی ندادم و به راهم ادامه دادم ..
که ....
(ببخشید یکم دیر شد چون نوشتم ولی تا خواستم پست کنم دستم خورد و اشتباهی خارج شدم الآنم از اول نوشتم )
- ۱۲.۵k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط